عاشقانه تر از باران

پیمانی که در طوفان با خدای خود می بندی در آرامش خود از یاد مبر

عاشقانه تر از باران

پیمانی که در طوفان با خدای خود می بندی در آرامش خود از یاد مبر

دوست داشتن


هر ... میتونه


بگه دوستت داره


ولی آدمهای محدودی


میتونن بهت ثابت کنن


که دوست دارن

وقتی دلم تنگ است

خود را به که بسپارم وقتی که دلم تنگ است

پیدا نکنم همدل دلها همه از سنگ است

گویا که در این وادی از عشق نشانی نیست

گر هست یکی عاشق آلوده به صد رنگ است . . .

کار سختی نیست

کار سختی نیست
تغییر جایگاه ِ آدمها توی دلت؛
وقتی قرار است یک دوست معمولی
یک هم صحبت گاهی به گاهی
یک رفیق لحظه های خوب
یک دفعه تبدیل بشود به یک دوست صمیمی تر
به یکی که رفیق تمام لحظه هاست
به یکی که بیشتر از بقیه رویش حساب میکنی...
.
اما
امان از اینکه بخواهی راه ِ رفته را، برگردی؛
.
سختی کار آن وقتی است
که بخواهی
یکی را که عزیز ِ دلت بوده
آرام ِجان لحظه هایت بوده
عزیزِ همیشه و هنوزت بوده
برگردانی و بنشانی در جایگاه یک دوست معمولی؛
- یکی مثل همه -
که گاهی هست و گاهی نیست
که بود و نبودش چندان فرقی نمی کند برای دلت
بودنش البته خوشحالت میکند

سکوت

ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺩﻟﻢ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﺩ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﺰﻧﺪ . . .

ﺍﻣﺎ . . .

ﻣﻦ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﻫﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ

ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﮐﺴﯽ ﺗﻤﺎﯾﻠﯽ ﺑﻪ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺻﺪﺍﯾﺶ ﻧﺪﺍﺭﺩ !!!!

ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻣﻦ . . .

ﺧﺪﺍﯼ ﺳﮑﻮﺕ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ

ﺧﻔﻘﺎﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ ﺗﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺩﻧﯿﺎ ﺧﻂ ﺧﻄﯽ

ﻧﺸﻮﺩ . . !!!.

خواب

خواب و خیالنازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت

پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت

کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد

خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت

درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد

آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت

خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد

که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت

رفت و از گریه ی توفانی ام اندیشه نکرد

چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت

بود آیا که ز دیوانه ی خود یاد کند

آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت

سایه آن چشم سیه با تو چه می گفت که دوش

عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت